پادکست تولدی دیگر...
جلسه هفدهم: هدف نبوت فایل صوتی
ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۗ
وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ (حج، ۴۱) همان كسانى كه اگر به آنان قدرت و امكانات كافى بدهيم،
جامعۀ سالم دينى تشكيل مىدهند و در آن، همگى نماز را با آدابش مىخوانند و صدقه
مىدهند و امربهمعروف و نهىازمنكر مىكنند بله، آخرعاقبتِ همۀ كارها دست خداست.
جلسه هفدهم: هدف نبوت
به نام خدای نور؛ نوری که فرستادهای برای هدایت من.
نور قرآن و نور پیامبری که بر او نازل کردی قرآن را.
پیامبری از جنس نور، در دل تاریکیهای دنیا.
که بوی پیراهن تو را به مشامم برساند؛ خوشی با تو بودن را نشانم بدهد.
که زمین را جای بهتری کند برای زندگی.
که در همه کوچههای شهر نشان تو را بکارد.
همه اسباب زندگی را با تو عجین کند؛ تا هر طرف که سر بگردانم جلوهای از حضور و نور تو باشد.
مردها به حرف تو کار کنند و روزی بگیرند.
زنها به نام تو شیر به کام فرزندانشان بریزند.
که اوضاع شهر و دیارم را تغییر دهد.
گفته بودی: پیامبرانم را فرستادم تا آیاتم را برایتان بخوانند و جانتان را پاکیزه کنند و کتاب و حکمت یادتان دهند!
چه خوب خدایی تو! چه مهربان خدایی تو!
دلم پر است از عشق تو!
تو که به فکر من بودهای!
که میخواستی من در هوای تو نفس بکشم!
زندگی کنم در جامعهای که عطر تو فضایش را پر کرده باشد!
دلم پر است از نور تو!
تو که روشنیبخش دنیای منی!
که پیامبرت را مأمور کردی دنیا را یکسره نور کند.
که کسی تو را گم نکند.
که اگر گمکرده راهی هم هست بهسادگی پیدایت کند.
خیالش هوش از سرم میبرد!
چه زیباست زندگی در شهری که پیامبر تو ساخته باشدش!
که از در و دیوارش نام و یاد تو بریزد.
که مردمش رنگوبوی تو دارند. دلسوزند، دلسوز یکدیگر.
به خوبیها دعوت میکنند و نهی میکنند از بدیها!
جامعهای که همهچیز در آن دعوتت میکند به انسان بودن!
انسانی که تو میخواستی!
بیخود نبود که بهترین انسانهایت را، پیامبرت را، بهسویم فرستادی!
که در سرمای زمستان دنیا، گرمای مهربانی دستانش، گرمم کند؛ دستم را به تو برساند!
که زمزمه کند صوت دلانگیز کلمههایت را به گوشم!
بیخود نبود که پیامبرت را حکومت دادی!
میخواستی زمین تو را آباد کند؛
و با برنامهای که فرستاده بودی طعم خوشبختی را به ما بچشاند!
تا مزه با توه بودن را به کاممان بنشاند!
تو میخواستی انسان بسازی!
انسانی که زندگی کند، بندگی کند؛ در رفاه و آسایش، رشد کند!
تو کارخانهای میخواستی که چنین انسانی درست کند!
انسانی تربیتیافته در مکتب تو و رسول تو!
راه رسول تو ادامه دارد!
پرچم پیامبر تو بالاست!
من و همه کسانی که دل به تو دادهایم جان میدهیم برای ساختن این آرمانشهر!
جامعهای که همه مردمانش نماز میخوانند بهآدابش و دستگیر یکدیگرند!
عاقبت چنین خواهد شد!
مگر نه اینکه آخرعاقبتِ همه کارها به دست توست!