پادکست تولدی دیگر...
جلسه نوزدهم: ولایت فایل صوتی
فَلَمَّا تَرَٰٓءَا ٱلۡجَمۡعَانِ قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ . قَالَ كَلَّآۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ
(شعراء، ۶۱ و ۶۲) همينكه دو گروه همديگر را ديدند، همراهان موسى با ترسولرز گفتند:
«يقيناً گير افتاديم!» اما موسى با آرامش گفت: «هرگز! آخر، خدا كنار من است و خيلى زود
راه نجات را نشانم مىدهد».
جلسه نوزدهم: ولایت
به تو نیازمندم!
نیازی از جنس نیاز همراهان موسی؛ آن زمان که لشکر فرعون پشت سرشان بود و خروش نیل روبهرویشان.
همان لحظه که به اضطراب و وحشت، دست کوبیدند به دست و گفتند: تمام شد!
به تو نیازمندم!
نیازمند آرامشی که به دل موسی ریخته بودی!
که باور داشت تو را دارد!
تو که باشی نیل از هم میشکافد! آتش گلستان میشود!
تو که باشی چه غم که در بنبست دنیا گیر افتاده باشم!
برای تو همه راههای کور، باز است! همه درهای بسته، گشوده است!
ای کاش باور داشته باشم! جا نزنم!
ای کاش خودم را زیر پرِ تو بگیرم؛ زیر پناه و علمت!
ای کاش باورم بشود که کسوکار من تویی! سرپرست و بزرگتر من تویی!
تو راه را نشانم دادهای!
که اگر بخواهم با تو و برای تو باشم باید به ریسمان تو چنگ بزنم؛ به حبل متین تو بیاویزم!
که اگر سعادت و خوشبختی را میخواهم باید بدانم که این کیمیای هستی، را ارزانی گروهها میکنی!
گروههایی که به تو ایمان آوردهاند و در مسیر تو میدوند!
راه را تو نشانم دادهای! راه سعادت را؛ خوشبختی را؛ راهی که به تو میرسد!
تو خواهان همهای!
خواهان جمعی!
جمعی که دست تو پناهشان باشد! بالای سرشان باشد!
بیخود نبود که تار و پود مؤمنان را در هم تنیده میخواستی! متصل و متحد!
هممسیر و همراه؛ همفکر و همهدف؛ همعهد و همجبهه!
چه خوش مسیری است مسیر تو و چه خوش همراهانیاند هممسیران این راه!
خوشتر این که تو در جبهه ما ایستادهای.
دست تو را بالای سر داریم!
اگر تو نبودی و رسول و جانشین بهحقش نبود؛ ما همه رشتههای پراکنده تسبیح بودیم.
هر کداممان تنها و سردرگم در هزارتوی جهان!
بیخاصیت و بیهدف! دلخوش کرده بودیم به چند عمل عبادی فردی و کوچک!
تو جمعمان کردی. هدفمان دادی. راه و چاه نشانمان دادی.
تو تدارک دیدی نخ تسبیحمان را. رشته اتصالمان را تو فراهم کردی.
رشتهای به نام ولایت؛ ولایتی که نخ تسبیح اتصال ما به توست!
بدون ولایت مهرههایی بودیم ناکارا، بیتحرک، بیهدف، سردرگم.
ولایت تو قلبهایمان را به همنزدیک کرد و تلاشهایمان را نتیجهبخش!
ولایت تو بود که باعث شد قلب سپاهت را گرم نگه داریم؛
که سینه سپر کنیم روبهروی هر تیری که به سوی جبهه تو روانه میشود؛
یک صدا، یکرنگ، گوش به فرمان یک رهبر!
حالا میفهمم که چرا ما را با هم و در کنار هم میخواستی!
که امرمان کردی صبور باشیم و یکدیگر را هم به صبر دعوت کنیم
راه نجات با هم بودن است!
پشت به پشت هم بودن در تقویت ولایت!
که همه سوار یک کشتی هستیم؛ کشتی نجات تو!
چه غم که طوفان بیاید و سیل از آسمان ببارد!
چه بیچارهاند، کسانی که تا دریا آرام است خودشان را همکشتی تو میدانند
بادی که بوزد سست میشوند و میگویند کاش با شما نیامده بودیم!
بیچارهتر آنها که باورشان نشده ناخدا تویی!
که اگر تو بخواهی بادها آرام میگیرند و طوفانها نابود میشوند.
ای نجاتبخش مهربان!