متن پادکست تولدی دیگر | جلسه بیست‌وسوم: در پیرامون ولایت (۲)

سر‌به‌راه!

پادکست تولدی دیگر...

جلسه بیست‌وسوم: در پیرامون ولایت (۲) فایل صوتی

وَأَنِ ٱعۡبُدُونِيۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ . وَلَقَدۡ أَضَلَّ مِنكُمۡ جِبِلّٗا كَثِيرًاۖ أَفَلَمۡ تَكُونُواْ تَعۡقِلُونَ (یس،

۶۰ و۶۱) فرزندان آدم! مگر سفارشتان نكردم از شيطان اطاعت نكنيد كه او دشمن علنىِ

شماست‌؟! و اينكه فقط از من اطاعت كنيد كه راه درست همين است‌؟!

جلسه بیست‌وسوم: در پیرامون ولایت (۲)

«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»

از وسوسه‌های شیطان، از شر و دشمنی‌‌اش، از حیله‌ها و مکرش

به تو پناه می‌برم!

از دشمنی قسم‌خورده‌ای که نمی‌خواهدم با تو! نمی‌خواهدت با من!

راه رسیدن به تو که بیراهه نیست! مستقیم است! سر راست است!

اگر به تو نمی‌رسم از شرّ رهزنان است!

رهزنانی که فریبم می‌دهند که حالا وقت زیاد است! 

عجله برای چیست؟ کمی استراحت کن و خوش باش!

فراموش کرده بودم که دشمنی دارم از جنس ظلمت! از جنس بدی!

فراموش کرده بودم که حیله‌گر است و هر چیزی را دستاویز می‌کند که من از تو باز بمانم!

ببخش بنده‌ای را که فراموشی رهایش نمی‌کند!

می‌خواهم سر به راه تو باشم

راهی که مستقیم است و روشن است به نور اولیایت!

می‌دانی! کُمِیت من بدون اولیای تو لنگ است!

که پوسیدن و گندیدن نصیب کسی است که حرکت نکند

که آب زلال هم اگر یک‌جا بماند گندآب می‌شود! متعفن و بدبو!

تو مرا در مسیر می‌خواستی در حرکت؛ به سمت نور به سمت خودت!

ولی بدون اولیای تو این بار به مقصد نخواهد رسید!

که شیطان در کمین است!

مدام شبیخونم می‌زند! مدام یورش می‌آورد به بدنه‌های ایمانم؛

که سرگردانم کند در این هزارتوی دنیا!

در کمین است که زیبا نشان دهد گناه را؛ 

بزرگ جلوه دهد دنیا را؛

که شیرین کند زندگی بدون تو را!

مرا با تو نمی‌خواهد

که روزی هزار بهانه درست می‌کند تا حواسم را پرت کند!

از تو و راه! از مقصد و مقصود!

که دلم پر شود از افسردگی و حسادت و بخل و طمع

که سینه‌ام را سرشار کند، حرص به رسیدن.

که روحم را تیره کند خورهٔ بالا رفتن‌های بیهوده.

که گناه، وجودم را بتراشد و کوچکم کند.

زخمی‌ام کند.

که تفرقه بیندازد بین من و مومنانت

تا تنها گیرم بیاورد و گردنم را به زیر یوغ خودش بکشاند!

او مرا دور می‌خواهد؛ دور از تو! آن‌قدر دور که دستم به تو نرسد!

و تو نمی‌گذاری! تو نمی‌خواهی!

بی‌خود نبود که گفتی: «من از رگ گردن به تو نزدیک‌ترم!»

شیطان و همه اعوان و انصارش هم بخواهند نمی‌توانند من و تو را از هم جدا کنند!

منی که دست به دست ولیّ تو گذاشته‌ام و لطف تو را به‌همراه دارم!

منی که سر به راه تو شدم!