متن پادکست تولدی دیگر | جلسه بیست‌وهفتم: حقیقت زندگی دنیا و آخرت

بازیچه!

پادکست تولدی دیگر...

جلسه بیست‌وهفتم: حقیقت زندگی دنیا و آخرت فایل صوتی

ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا لَعِبٞ وَلَهۡوٞ وَزِينَةٞ وَتَفَاخُرُۢ بَيۡنَكُمۡ وَتَكَاثُرٞ فِي ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِۖ كَمَثَلِ

غَيۡثٍ أَعۡجَبَ ٱلۡكُفَّارَ نَبَاتُهُۥ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ يَكُونُ حُطَٰمٗاۖ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٞ شَدِيدٞ

وَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٞۚ وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ (حدید، ۲۰) بدانيد زندگى دنيا

فقط بازيچه، سرگرمى، تجمل‌گرايى، فخرفروشى به همديگر و زياده‌خواهى در اموال و اولاد

است! درست مثل بارانى كه از گل‌وگياهِ‌ عمل‌آمده از آن، كشاورزان خوششان بيايد؛ ولى

مدتى بعد پژمرده مى‌شود و مى‌بينى كه زرد شده است آخرِ سر هم خس‌وخاشاك

مى‌شود! در آخرت، عذابى سخت براى دنياپرست‌هاست و آمرزش و رضايت خدا براى

عبرت‌گيرنده‌ها بله، زندگى دنيا فقط وسيلۀ گول‌خوردن است.

جلسه بیست‌وهفتم: حقیقت زندگی دنیا و آخرت

گوش‌هایم را به تو می‌سپارم؛ به تو که راز این دنیا را فاش کرده‌ای:

«بدانید که زندگی دنیا بدون آخرت

با همۀ رقابت‌ها و حرص‌‌ها و ولع‌هایش، بازی بچه‌هاست!

معلوم نیست برای چه چیزی به درد می‌خورد!

کار بیهوده است!

و فقط به درد زینت و زیباکردن می‌خورد؛ ولی واقعاً نیازی را برطرف نمی‌کند

 و فقط مسابقۀ فخر است!

ولی درحقیقت سودی ندارد!»

چه دنیای بدی است دنیای من!

دنیایی که برایش دست و پا می‌زنم!

دنیایی که غم، دلم را پر می‌کند برایش!

دنیایی که به‌خاطرش حسادت می‌کنم!

بخیلم برایش و حرصش را می‌خورم!

چه دنیای کثیفی است دنیایی که می‌خواهم!

دنیای من با دنیایی که تو خواسته‌ای فرق می‌کند!

تو آفریده بودی زمین را که از آن گذر کنیم؛

آفریده بودی که در آن کشت کنیم؛ خوبی کنیم، مهربانی بکاریم، دسته‌‌دسته مردم‌داری و تقوا و انفاق بکاریم.

دنیای من اما هیچ شبیه دنیایی که تو خواسته بودی نبود!

من خیال کرده بودم زندگی‌ام روی زمین ابدی است!

برای یک متر جای بیشتر، چه روزها که دویدم و چه ساعت‌ها که تباه کردم!

نیروی جوانی‌ام را، شب‌های بی‌خوابی‌ام را، روزهای طولانی‌ام را

گذراندم بی‌آنکه تو را در نظر گرفته باشم؛

بی‌آنکه یادم باشد زمین را آفریده‌ای برای گذر!

بی‌آنکه یادم باشد گفته بودی: بیا و بگذر از نعمت‌های زودگذر زمین، بگذر!

تو برایم سرایی مهیا کرده‌ای که به خواسته‌های بی‌حد و مرز دلم پاسخ بدهی

اصلا مگر می‌شود نیازی در من باشد و تو بی‌پاسخ گذاشته باشی‌اش؟!

این زمین تنگ و کوچک و فریبنده است!

تو پاسخ مرا در جهانی داده‌ای که همه‌چیزش ابدی است!

ساعت و ثانیه ندارد؛ تمامی و اندوه ندارد؛

بی‌نهایت ثروت، بی‌نهایت زیبایی، شوکت و قدرت و لذت در آن جاری‌ست!

من اینجایی نبودم! تو مرا برای سرایی آن‌چنین آفریده بودی!

وای بر من که به همین زمین بی‌سامانِ بخیل دل ببندم!

همین‌جا که پس از چاله‌اش چاهی‌ست و پس از هر خوشی‌اش ناخوشی!

تو به من وعده خوشی‌های مدام داده‌ای و وعده تو حق است!

باید از این مسابقه بی‌برنده دست بکشم؛

مسابقه‌ای برای زیاد کردن اموال و اولاد و برای فخرفروشی

بالا بردن خانه‌ای که فقط زینت است؛

خریدن زمینی که فقط تفاخر است!

باید از این مسابقه دست بکشم!

هیچ‌کس را ندیده‌ام که ذره‌ای از زمین تو را، به آسمان برده باشد!

هیچ‌کس را ندیده‌ام که عاقبتش خفتن به زیر خراوارها خاک نبوده باشد!

درد ما این است که فراموش می‌کنیم!

که چشم‌هایمان کم‌بیناست و فقط تا نوک بینی‌مان را می‌بیند!

اگر اندوه وجودم را پر می‌کند، اگر غصه دلم را می‌گزد، اگر تنهایی‌ام بسیار است

برای اسیری روحم در این قفس تنگ است!

من اینجایی نبودم! من را برای این زمین نیافریده‌ای!

همین است که بر خاکش ذره‌ای آرام ندارم؛

که برایم زندان است!

تو من را برای خودت آفریده‌ای؛ برای بی‌نهایت خودت!

هرکجا که با تو باشم، بهشت است و هرکجا که بی تو، جهنم!