متن پادکست تولدی دیگر | جلسه بیست‌وهشتم: ضرورت آمادگی و مراقبه برای مرگ

محاسبه!

پادکست تولدی دیگر...

جلسه بیست‌وهشتم: ضرورت آمادگی و مراقبه برای مرگ فایل صوتی

يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا

تَعۡمَلُونَ (حشر، ۱۸) مسلمانان! در حضور خدا مراقب رفتارتان باشيد و هركس بايد ببيند

كه براى فردايش چه چيزى آماده كرده است در حضور خدا مراقب اخلاص در كارهايتان

باشيد؛ زيرا خدا آگاه است كه چه مى‌كنيد.

جلسه بیست‌وهشتم: ضرورت آمادگی و مراقبه برای مرگ

چه غصه‌ای وقتی تویی که می‌بینی! که آگاهی!

نیست برگی که بریزد به زمین مگر به خواست تو!

من دل‌خوش به همین دیدن توام.

در خلوت و شلوغی‌ام؛ در پنهان و آشکارم!

تویی که می‌بینی و می‌دانی و محاسبه می‌کنی!

تا تو هستی، چه باک از دیگران؟

اگر تو می‌دانی، چه فرقی می‌کند دیگران بدانند یا نه؟!

من بیم از دست دادن تو را دارم!

بیم آن‌که چه چیز برای خودم پیش فرستاده‌ام؟

برای فردایم که قرار است روبه‌روی تو باشد؛

که نشانم دهی چگونه فراموشت کردم و چگونه به‌ یادت آوردم!

هر کجا که قدمی بی‌خشنودی تو برداشته‌ام، پشته‌های پشیمانی برایم آورد!

هرزمان که تو را دور دیدم، به گرفتاری و شقاوت نزدیک شدم!

من دل‌بسته دیدار توام؛ دل‌بسته ملاقات تو!

خودت گفته بودی: «تو به سوی پروردگارت در حال حرکت هستی و او را ملاقات می‌کنی!»

من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود؟ چه برایت بیاورم که لبخند بزنی؟

هر چه زیبایی دارم، ذره‌ای از زیبایی توست!

هر چه خوبی دارم، ذره‌ای از دریای خوبی‌های توست!

چه برایت بیاورم که شایسته خدایی و بزرگی‌ات باشد؟

هر چه می‌گردم، هر چه می‌دوم؛ هرچه جلو می‌روم و جستجو می‌کنم

در زمین هیچ نمی‌یابم؛ هرچه هست، بازی و فریب و سراب است!

هرچه دست و پا می‌زنم و تقلا می‌کنم؛ تنها به یک چیز می‌رسم: قلبم!

من قلبم را پاکیزه برای تو نگه داشته‌ام!

چشم می‌بندم بر گناه؛ لب می‌بندم از دروغ؛ گوش می‌بندم از حرام؛ دست می‌کشم از بدی؛

پا می‌گذارم به راه تو؛ که قلبم آماده دیدار تو باشد!

که آینه قلبم را به تو تقدیم کنم!

تو می‌دانی و می‌بینی!

از همه چیز خبر داری!

می‌دانی در دل من چه می‌گذرد؛ در سرم چه هوایی است!

تو از قدم‌هایم خبر داری؛ از نیت‌هایم!

 و ذره‌ذره حرکت‌های من را ثبت می‌کنی؛ برای فردا! برای روز دیدار!

و جایگاه ابدی‌ام روشن می‌شود!

من برای آن روز به تو پناه می‌آورم

آخر من چه کسی را دارم جز تو؟

من از خودم به تو پناه می‌آورم!

ای خدایی که می‌دانی و می‌بینی و می‌بخشی و محبت داری!