متن پادکست تولدی دیگر | جلسه سی‌ام: ساخت آخرت با عمل‌های کوچک دنیایی

ذره‌ای کوچک!

پادکست تولدی دیگر...

جلسه سی‌ام: ساخت آخرت با عمل‌های کوچک دنیایی فایل صوتی

فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ . وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ (زلزال، ۷و۸) آن‌وقت،

هركه به‌اندازۀ ذره‌اى خوبى كرده باشد،

آن را مى‌بيند! و هركه هم به‌اندازۀ ذره‌اى بدى كرده باشد، آن را مى‌بيند!

جلسه سی‌ام: ساخت آخرت با عمل‌های کوچک دنیایی

من بنده توام با همه لغزیدن‌هایم؛ با همه امیدها و آرزوهایم!

رو به سوی تو آورده‌ام و می‌دانم هیچ ذره‌ای از چشم‌های تو پنهان نیست!

حالا که این را می‌گویم بغض به گلویم فشار می‌آورد.

روشنی و مهربانی بی‌نهایت تو جلوی چشم‌هایم است.

از کوچکی و شرمساری خودم هم خبر دارم!

خبر دارم که بزرگترین لطف تو در حق من،‌ هدایت توست!

خبر دارم که که اگر روی زبانم لا اله الا الله است،

باید این «الله» در تمام تار و پود زندگی‌ام جریان داشته باشد.

خدا جانم!

سی شب با تو راز و نیاز کرده‌ام.

درد‌دل‌هایم را برایت گفته‌ام.

زشت و زیبایم را نشانت داده‌ام.

دیگر می‌دانم که رسول و اولیای تو حق‌اند؛

که قیامت و روز حساب تو حق‌اند؛

می‌دانم که چشم‌های تو هر ذره‌عمل من را خواهد دید.

که کارهای من آخرت‌ساز است!

چه خیر باشد و چه شر

چه در شکم صخره‌ای باشد، چه در فراز آسمانی

چه به کوچکی خردلی باشد، چه به بزرگی اقیانوسی

چه در اعماق دریایی باشد، چه در بلندی کوهی

تو می‌بینی و می‌دانی و دوستم داری!

من دوستت دارم و فراموش‌کارم و می‌ترسم!

هرچه گفته و نگفته‌ام را تو می‌دانی؛ از رازهای پنهان قلبم خبر داری!

تویی که آغوشت همیشه به رویم باز است!

هر بار دور شده‌ام صدایم زده‌ای که «برگرد!»

هر بار برگشته‌ام به مهربانی گفته‌ای: «سر بالا کن!»

می‌دانم که این اشک‌هایم را می‌بینی

اشک‌هایی که نه از ترس است و نه از سر خواری

نه از سر زیاده‌خواهی است و نه از هوس گرفتن بهشت و فرار از آتش

نه از سر آدم‌ها و نه از تظاهر

من اشک می‌ریزم چون دوست داشتن تو دیگر

توی قلب من جا نمی‌شود!

تو از قلبم بزرگ‌تری

از زندگی‌ام وسیع‌تری

همه وجودم از عظمت وجود تو می‌لرزد

همه تاروپودم از پررنگی حجم تو می‌سوزد!

خدا جانم!

حالا که من را در چشمه مهربانی‌ات شست‌وشو داده‌ای،

حالا که اشک‌هایم من را غرق کرده است،

حالا که دیگر هیچ منی وجود ندارد و فقط تو مانده‌ای،

و این تولدی دیگر است!

بگذار حرف آخر را بزنم:

دوستت دارم!